سید پارسا حجازی، پژوهشگر موسسه مطالعات جهان معاصر
تصمیمات گرفتهشده در پارهای از اوقات درون حلقهای از افراد، تحت عناوین مختلف و در قالب گروه بندیهای گوناگون شکل میگیرند. شکلگیری هر نوعی تحرک اجتماعی، به گفته مانوئل کاستلز (حداقل در ابتدای جنبش) ریشههای شکلگیری تحرکات اجتماعی را باید در پاسخ مشابه احساسی گروهی از افراد به موضوعی مشخص دانست. در این زمانهاست که مبحث خرد جمعی و عقلانیت واحد نمود یافته از افراد متعدد، به بحثی داغ بدل میشود. غالب افرادی که از این اصطلاح استفاده میکنند بیش از آنکه به نمودهای تاریخی آن و شناخت موجودیت انسان استناد کنند، گویی جایگاه والا و غیرقابل نقدی بر عقلانیت و بهخصوص برآیندهای برخواسته از عقلانیت جمعی میدهند. گرچه اگر بخواهیم عقلانیت را فینفسه مورد بررسی قرار دهیم؛ همیشه در نهایت بهنوعی از نسبیتگرایی میرسیم، به دیگر سخن، عقلانیت مشروط به شناخت و چارچوب ذهنی فرد میباشد
گروهها در زمان شکلگیری، از یک هدف یا مجموعهای از اهداف مشترک پیروی میکنند. بهعبارتیدیگر سوخت ابتدایی برای حرکت واگن افراد گروه بر پایه یک مسئله بنا میشود؛ فارغ از اینکه افراد از ایدئولوژی واحدی پیروی کنند یا خیر. همچنین از دیدگاه روانشناختی میتوان گفت که اجتماعات اعتراضی برای غلبه بر ترس و اضطراب ناشی از سرکوب نیاز بهنوعی خشم جمعی و حمایت سیستماتیک از سوی اجتماع بزرگتری از افراد دارند. همانطور که هابز، لاک و روسو اشاره میکنند؛ اجتماعات گروهی در مواجه با شرایطی شکل میگیرند که افراد در قالب واحد قادر به حل آنها نیستند. پس از بنا شدن ستونها و فلسفه وجودی گروه اما گروه به هدف ثانویهای چشم میدوزد؛ انسجام و تداوم. نتیجه آنکه گروهها و حلقههای تصمیمگیری، با یک هدف کلی در ابتدا یعنی شکلگیری منسجم گروهی از افراد با احساسات مشابه در مواجه با امری عینی و در آخر با دو هدف خاص یعنی تداوم حیات و حفظ انسجام شکلگرفته، به حیات خود ادامه میدهند.
در زمان شکلگیری، مشخصاً رفع مشکلی که فلسفه وجودی گروه بوده و موجب ایجاد اضطراب و ترس است، در دستور کار قرار میگیرد؛ اما در ادامه گروه برای بقا و ادامه حیات نیاز به انسجام دارد. درست در این نقطه بهخصوص، دو هدف ذکرشده ممکن است در تداخل با یکدیگر قرار گیرند. افراد درون گروه فارغ از نقشهایی که به عهده دارند، نظرات و تاکتیکهای متفاوتی را برای مواجه با مسئله ارائه میکنند. گاهاً این نظرات از انحراف قابل توجه ای با نظرات دیگر اعضاء برخوردار میشوند. در چنین شرایطی است که ترس از طرد شدن توسط اعضای گروه، بر ترس از حل مسئلهای که فلسفه وجودی گروه است غلبه کرده و بهمرور آن را کمرنگ میکند و در نهایت کار بهجایی میرسد که افراد بهجای ارائه دیدگاه انتقادی برای حل مسائل به انسجام گروه اهمیت بیشتری داده و کارآمدی تصمیمات گروهی را مختل میکنند.
بهطور خلاصه میتوان گفت که ریشه شکلگیری جنبشهای اجتماعی معمولاً ناشی از نوعی سرخوردگی سیستماتیک، درون گروه بزرگی از انسانهاست که میتواند عللی از تبعیضهای ساختاری تا نابرابریهای اجتماعی/اقتصادی و…داشته باشد؛ فارغ از علت دقیق این جنبشها، با بهرهگیری از نظریات تد رابرت گر و منحنی Jجیمز دیویس، بهطورکلی میتوان گفت تصور جامعه از وضعیت انتزاعی خود و قیاس آن با دیگر جوامع و واقعیتهای عینی جامعه خودشان در نهایت باعث ایجاد توقعاتی میشود که در صورت عدم پاسخگویی مناسب از سوی دولت میتواند منجر به حس سرخوردگی و خشم شود. نتیجه این مهم آن است که انسانهای منفرد جهت غلبه بر حس سرخوردگی و اضطراب در قالب گروههای اجتماعی گرد هم میآیند تا بتوانند با استفاده از خشم و حمایت گروهی، پلی میان عدم کنش ناشی از اضطراب به کنش اجتماعی ایجاد کنند. درست در همین زمانهاست که انسجام گروه به اولویت نخست و حیاتی تبدیل میشود. گرچه نمیتوان از مواردی که پویایی گروهی به کاهش سوگیریهای شناختی رهبر منجر شده صرفنظر کرد، اما پاسخ به این پرسش که آیا تصمیمگیری گروهی همیشه موفقیتآمیزتر از فرد واحد است و یا اینکه آیا خرد جمعی به معنی حقیقی وجود دارد، یک “نه” قطعی است. از دیگر انتقادات وارد به مبحث خرد جمعی، میتوان به تأثیرات اجتماعی و فشارهای رسانهای بر شکلگیری نظرات عامه مردم اشاره کرد؛ که بهطور کامل باعث شیفت احساسی میشوند.