برقراری روابط دیپلماتیک بین ایران و عربستان پس از هفت سال قطع ارتباط، بهعنوان یکی از مسائل مهم منطقه غرب آسیا و حتی جهان، میتواند بستر آفرین تحول و رفع گرههای کور در معادلات منطقهای باشد. آنچه در دیدار وزیران امور خارجه دو کشور در پکن بر آن تأکید شد، تعهد طرفین بر ایجاد امنیت، ثبات و شکوفایی منطقه با تشریکمساعی مناسب میباشد، این در حالی است که روابط دو کشور در طول تاریخ دارای فرازوفرودهای بیشماری بوده است.
باید به یاد بیاوریم که دو کشور ازنظر مبنایی و ایدئولوژیک همچنان دارای اختلافات عمیقی هستند. بهطور مثال میتوان نگاهی به تاریخ روابط دو کشور انداخت؛ مانند حمایت سعودیها از عراق در جنگ هشتساله، شهادت حجاج در مکه، سرکوب شیعیان، جنگ یمن، سیاستهای ضد ایران در شورای همکاری خلیجفارس و… باعث شده بود که عربستان به یک آمریکای سعودی در طول سالیان گذشته در منطقه تبدیل گردد.
این اختلافنظرها و دیدگاهها در روابط دو کشور باعث گردید که سطح تنش در منطقه بسیار زیاد شود و با توجه به ضعف عمق استراتژیک کشورهای عربی نسبت به ایران، آنها جهت حفظ و تثبیت امنیت خود بهسوی کشورهای غربی، بهویژه آمریکا گرایش یابند و رویکرد خصمانهای نسبت به منافع منطقهای ایران داشته باشند؛ اما با توجه به حضور پررنگ ایران در معادلات منطقهای و تحولات میدانی برخی از کشورهای عربی همپیمان با ایران، شاهد آن بودیم که ازنظر عربستان چتر امنیتی آمریکا دیگر از وجاهت و جایگاه خاصی برخوردار نبوده و نیست. آنها بهخوبی میدانند که چهار پایتخت از کشورهای عربی از نظر مدیریت رفتاری در تحولات منطقهای، تحت تاثیر ایران قرار دارند. علاوه بر این موارد، کشورهای عربی جهت توسعه اقتصادی خود، نیاز به ثبات امنیتی در حوزه انرژیدارند. البته ناگفته نماند که ایران نیز جهت استفاده اقتصادی از شرایط موجود، نسبت به ایجاد یک محیط امن در حوزه انرژی بیتمایل نیست، لذا هردو طرف موافق جایگزین شدن یک بازیگر ثالث بهجای آمریکا در منطقه میباشند.
در این بین نکتهای را باید در نظر گرفت، آنهم این است که تحولات کشورهای عربی منطقه بدون هماهنگی و چراغ سبز آمریکا پیش نمیرود. با توجه به اینکه آمریکاییها بر اساس نظریه توازن قدرت به مسائل بینالمللی و منطقهای مینگرند، لذا میتوان این شرایط جدید را در راستا اهداف راهبردی آنها بهحساب آورد. آنها در طول سالیان اخیر بر اساس دکترینهای سیاسی و امنیتی خود، به دنبال مدیریت منابع اقتصادی و افزایش تولید ناخالصی بوده و هستند تا بار دیگر با توجه به قدرت اقتصادی خود بر تحولات سیاسی و راهبردی جهانی تأثیرات گذار باشند و همه این اهداف را میتوان ازجمله برنامه آنها بهویژه دموکراتها دانست. آنها در راستای دکترین نیابتی خود، به دنبال جلوگیری از بحرانهای دراز مدت در قالب طرحهای برونسپاری و کاهش تنازعات هستند. آمریکاییها در جهت کنترل و مدیریت صحنههای بحرانی در حوزه سیاست خارجی خود به دنبال تشریکمساعی و استفاده از ظرفیت همپیمانان خود نیز هستند. لذا میتوان بیان کرد آمریکاییها از پتانسیل و ظرفیت عربستان در مهار و کنترل رفتار منطقهای ایران استفاده خواهند کرد؛ چراکه آنها بهخوبی دیدهاند که افزایش سطح تنازعات باعث هزینهتراشی برای طرفین، بهویژه آمریکاییها شده است. دراینبین آمریکا سعی میکند با استفاده از تهدیدات اسرائیل در حوزه سخت و برخی کشورهای غربی در حوزه نیمه سخت مانند مسائل حقوقی و دیپلماسی یک تهدید هوشمند و ترکیبی را طرحریزی نمایند. همه این موارد در راستای ایجاد انزوای سیاسی، ایجاد بحران در حوزه اقتصادی و فرهنگی، جلوگیری از حضور سرمایهگذاران خارجی، بروز مشکلات اجتماعی و امنیتی و … در ایران میباشد. آمریکاییها به این نکته بهخوبی پی بردهاند که مردم ایران اعتقاد به زندگی باثبات اقتصادی دارند و امنیت اقتصادی بهشدت برای حاکمیت ایران مهم است.
از سویی دیگر سطح تنشها میان چین و آمریکا سبب گردیده که سران این کشور در قالب یک جنگ ترکیبی، مناطق و حوزههای درگیری با آمریکا را گسترش و تنوع ببخشند. یکی از مصداقهای این مهم، غربزدائی از خلیجفارس است. افزایش حضور اقتصادی چین در منطقه تا سال 2030 بیش از 578 میلیارد دلار تخمین زده میشود که دراینبین ایران نیز چندان بیمیل جهت کاهش حضور آمریکاییها در منطقه نیست؛ چراکه این معادله میتواند یک سناریوی برد-برد برای همه طرفها ازجمله ایران و اعراب بهحساب بیاید. چینیها نیز بهخوبی این موضوع را میدانند که امنیت انرژی و اقتصادی آنها برای آینده راهبردی این کشور به چه میزان مهم است. آنها در سند «ابتکار امنیت جهانی» خود بهصراحت به این موضوع اشارهکردهاند و به دنبال این هستند با تعامل مناسب، امنیت و منافع منطقهای و بینالمللی خود را تضمین کنند.
نکتهی دیگری که میتوان از چرایی تعامل ایران و عربستان بیان کرد، تمایل رویکرد سیاست خارجی دو طرف جهت کاهش سطح تنازعات در اقدامات راهبردیشان که باعث ایجاد و تشدید کانونهای بحران مانند تحولات یمن، بحرین و سایر کشورهای عربی شده، بوده است. انجام این تعاملات میتواند فرصتهای مناسب راهبردی را برای طرفین در سطح منطقه بر اساس یک منطق دیپلماتیک یا یک منطق سیاسی به وجود آورد و در یک چارچوب معقول، منافع طرفین را تأمین کند. جمهوری اسلامی ایران باور دارد که یکی از ابزارهای کنترل اسرائیل در منطقه، افزایش حضور سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در کشورهای عربی منطقه میباشد و تقویت روابط میتواند باعث چالشهایی علیه رژیم صهیونیستی در اهداف ضد ایرانی خود در منطقه گردد. البته اسرائیلیها تا الآن نیز به اهمیت این تفاهمنامه پی بردهاند؛ برای مثال یائیر لاپید این توافق را یک شکست کامل و خطرناک برای سیاست خارجی اسرائیل دانسته است.
نکته مهم این است که مسئولان سیاست خارجی این نکته را برای خود تبیین و تحلیل کنند که روابط با کشورهای عربی بهویژه عربستان به معنای پایان اختلافات و از بین رفتن مناقشات اساسی براساس منافع ملی نیست. آنها همچنان ایران را بهعنوان یک رقیب برای سیاستهای منطقهای خود بهحساب میآورند ولی برای تنوعبخشی شرکای راهبردی خود به دنبال ترتیبات امنیتی جدید هستند؛ بنابراین میتوان گفت که در آینده شاهد تحولات پیچیده و چندبعدی در تحولات منطقهای با حضور بازیگران مختلف از شرق و غرب خواهیم بود و آن کشوری موفق خواهد شد که یک سیاست هوشمند بر پایه دادههای درست و تحلیلهای مناسب از شرایط و بازیگران مطرح داشته باشد. همانگونه که بارها گفتهشده است، کشورهای مطرح جهانی بر اساس راهبردها و منافع ملی خود تصمیمگیری میکنند. لذا حصول منافع ملی را باید در گرو شناخت درست منافع سایر بازیگران و قدرتها بدانیم و از هرگونه اقدامی که باعث تقابل بیمورد و تضاد منافع با دیگر کشورها میگردد، خودداری کرد و بر اساس یک منطق هوشمند تصمیمگیری شود.