دکتر فرزاد محمدی؛ پژوهشگر موسسه مطالعات جهان معاصر
اسرائیل و اعراب حاشیه خلیجفارس باوجود اختلافات و تمایزات فرهنگی، مذهبی، سیاسی و … در سالیان اخیر، دارای نقاط مشترکی در برقراری مناسبات شدهاند. نوع ساختار سیاسی و حکومتی اکثر این کشورها خودکامه بوده و به همین دلیل مسائل سیاسی، نظامی و امنیتی مهمترین اهداف داخلی و خارجی آنها را تشکیل میدهد و کسب آمادگیهای لازم و برخورد با تهدیدات متصوره در بخش فراملی جزء صدر برنامههای داخلی و منطقهای قرارگرفته است. با توجه به تنوع تهدیدات و تغییر ماهیت آنها، این کشورها به این نتیجه رسیدهاند که برای افزایش قابلیتهای نظامی و امنیتی خود باید در پی تأمین امنیت در قالب منطقهای و یا جمعی باشند.
کشورهای عربی منطقه و اسرائیل علاوه بر همگرایی نظامی و امنیتی به دنبال گسترش این فرهنگ در حوزههای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و … نیز میباشند؛ چراکه اساساً موجودیتهای طرفین در تقابل باقدرت منطقهای ایران تعریفشده است. در تحولات سالیان اخیر منطقه غرب آسیا ازجمله جنگهای 33 و 22 روزه اسرائیل با گروههای مقاومت در لبنان و فلسطین، موج بیداری اسلامی، ظهور گروههای تکفیری، بحرانهای موجود در کشورهایی همچون سوریه، لبنان، یمن و … شاهد آن هستیم که ساختارهای سیاسی این کشورها بهشدت دچار بحران مشروعیت گشته و حس تحقیر در برابر سایر قدرتها ازجمله ایران گریبان گیرشان شده است، لذا تکاپوی کنونی آنها و بازنگری در سیاستهای منطقهای نشاندهنده تغییر دیدگاهها و اندیشههای آنان نسبت به تهدیدات میباشد. این درک مشترک سبب عقد یک پیمان نانوشتهای بین اسرائیل و اعراب در برابر تهدید مشترک خود، یعنی ایران شده است.
اعراب جهت تحریک و تحتفشار قرار دادن برخی عناصر مداخلهگر ازجمله آمریکا و اسرائیل بهمنظور تثبیت جایگاه سیاسی خود، بهسرعت به سراغ بازارهای نفتی رفتند تا با استفاده از این اهرم، برخی از خواستههای خود را محقق کنند. از طرفی دیگر سعی کردند وحدت بین خود را تقویت و اختلافات را به حداقل برسانند و گفتمان امت واحده عربی را در اذهان منطقه جا بیاندازند. در پشت پرده این اقدام علاوه بر اهداف ایدئولوژی و فرهنگی، سایر مسائل ازجمله سیاست، اقتصادی، امنیت و … نیز نهفته است. تمامی این موارد به خاطر هراس این کشورها از قدرت ایران و سایر گروههای مقاومتی است که سبب کاهش اختلافات و ایجاد ائتلاف و اتحاد شده است.
همانطور که بیان شد از نکات بسیار مهم در نزدیکی اعراب با اسرائیلیها، تعریف تهدید مشترک در قالب کشور ایران است. اعراب اعتقاد دارند ایران به خاطر اقداماتش بهعنوان تهدید فوری شناخته میشود درصورتیکه اسرائیلیها فقط در ریشه و منشأ تهدید هستند. اسرائیلیها نیز همین نگاه را به اعرابدارند ولی به جمهوری اسلامی ایران هم از لحاظ اقدامات و هم ریشه و منشأ، به دید تهدید مینگرند. از دیگر عوامل پتانسیلهای تهدیدزای طرفین میتوان به گروههای مقاومت و همجواری جغرافیایی آنها، اخوان المسلمین، تحولات یمن و سوریه نیز اشاره کرد. علاوه بر وجود تهدیدات مشترک که باعث همگرایی بین آنها شده است، وجود دوستان و همپیمانان مشترک نیز باعث همسویی و همگرایی بین آنها شده است. آنها با استفاده از کمک تسلیحاتی، سیاسی، اقتصادی آمریکا و اروپا اقدام به افزایش توانمندیهای خود در مقابله با تهدیدات موجود نمودهاند. وجود روابط گسترده تجاری و اقتصادی بین اعراب و اسرائیلیها با کمک آمریکا و شرکایش و خدمات متقابل اطلاعاتی به همدیگر، این ائتلاف نانوشته را روزبهروز مستحکمتر میکند؛ بهنحویکه نوعی وابستگی در رفتار و گفتارهای آنها مشاهده میگردد. در تحلیل عادیسازی روابط و مناسبات طرفین، میتوان با قاطعیت گفت که این روند باعث تغییر سریع محیط امنیتی خاورمیانه شده است. در همین رابطه میتوانیم به تغییر الگوی دوست و دشمن، تحولات ژئوپلیتیکی، حضور و گسترش قدرتهای جهانی، به وجود آمدن تهدیدات هیبریدی، تغییرات ایدئولوژیکی و… اشاره کرد.
ایران به دلیل دارا بودن موقعیت بینظیر در همه ابعاد راهبردی، همواره مورد تهدید قدرتهای منطقهای و فرا منطقهای بوده و گاهاً نقطه اشتراک این تهدیدات نیز بهحساب آمده است. در طول سالیان گذشته شاهد ورود تقابلات به مرحله جدیدی بودهایم. مهمترین هدف نزدیکی اسرائیلیها و اعراب محصور کردن و در نهایت از بین بردن پتانسیلهای استراتژی سیاستهای منطقهای ایران میباشد و سعی دارند با تحرک در تمامی سطوح تاکتیکی و راهبردی در حوزههای سیاسی، نظامی، امنیتی، اقتصادی و فرهنگی این مهم را تحقق بخشد. البته باید اذعان کرد که برخی از موضوعات دیگر مانند مشکلات و بحرانهای اجتماعی داخلی، درک تهدیدات جدی از سوی گروههای مقاومت، ترمیم شکافهای اقتصادی و سیاسی موجود در ساختارها، افزایش مراودات اقتصادی، ایجاد توازن قدرت در منطقه و… سبب گردیده که محور عبری-عربی بیش از گذشته جهت برقراری تعاملات با یکدیگر ترغیب گردند. همه این وقایع، باعث پیامدهای امنیتی خاصی برای ایران شده است چراکه شکل نوینی از تهدیدات با استفاده از ظرفیتهای طرفین، گروههای افراطی و رادیکالی در قالب ترتیبات امنیتی در حال ظهور میباشد. در همین خصوص لازم است مسئولین تصمیم گیر و تصمیمساز با درک درستی از تحولات منطقه و با استفاده از ظرفیتهای درونی و بیرونی برای مدیریت صحیح و کاهش تبعات احتمالی اقدام کنند. ازجمله این اقدامات میتوان به: ایجاد تعادل بین همکاریهای منطقهای، ایجاد و توسعه ائتلافهای جدید منطقهای، تفکیک بین ایدئالها و واقعیتها و تصمیم براساس حقایق موجود، تعامل با واقعیتها و اصلاح نگرش، اصلاح راهبرد نوین امنیتی در برابر تهدیدات جدید، کاهش سطح تنازعات با قدرتهای منطقهای و بینالمللی، مشارکت فعال در سازمانها و نهادهای بینالمللی و… اشاره کرد.