آنچه که بهخوبی میدانیم این است که جنگها ادامهدهنده و تکمیل کننده سیاستها هستند و اگر زمانی سیاستها نیاز به ابزار و یا شیوهای برای تحقق اهداف خود داشته باشند، قطعاً یکی از گزینهها، استفاده از جنگ است؛ اما این مهم برای اسرائیل کمی متفاوت است چراکه ساختار سیاسی رژیم تابع زور و خشونت میباشد و رفتار سیاسی مقامات و احزاب متأثر از تواناییها و استعداد نظامی و بهنوعی جنگطلبانه است، به همین دلیل سیاستها و رفتارهای امنیتی آنها با سایر بازیگران منطقهای و فرامنطقهای متفاوت است.
از زمان شروع جنگ غزه بسیاری از کشورها و بازیگران مطرح سعی کردند که با استفاده از ابزارها و شیوههای مختلف ازجمله انجام مذاکرات دو و چندجانبه، مطرح کردن اهمیت روند صلح اعراب و رژیم، پیشنهاد همکاریهای اقتصادی و سیاسی، تهدید و ارعاب و… نسبت به سیاستهای آنها نوعی بازدارندگی ایجاد کنند و رفتار امنیتی آنها را تغییر دهند ولی در حقیقت هیچکدام موفق نبود و نشانی از تغییر در مواضع و رفتار سران آن رژیم مشاهده نشد. با توجه به تمامی تلاشهای مثبت و منفی سیاسی، رژیم در برابر تمامی خواستهها و انتظارات پاسخ منفی داده است که تمامی این رفتارها را میتوان برگرفته از سیاستهای نظامی و امنیتی که جزء خصوصیتهای اصلی و اولیه در بقاء آنها میباشد جستجو کرد.
برای شناخت و تحلیل درست رفتار سیاسی در وهله اول باید ویژگیها و خصلتهای هر سیستم و ساختار سیاسی را بهدرستی درک کنیم تا بتوانیم تحلیل مناسبی نسبت به رویدادها ارائه دهیم. در روزهای آغازین بحران برخی از کارشناسان، جنگ غزه را به دلیل فشارهای جامعه جهانی و افکار عمومی، بحرانهای سیاسی و اقتصادی درونی رژیم، ملاحظات قدرتهای بزرگ، محدودیتهای محور مقاومت، مسائل ژئوپلیتیکی و… کوتاهمدت میدانستند در حالی که با گذر زمان شاهد آن بودیم که بسیاری از تحلیلها نسبت به واقعیات میدانی اختلاف زیادی داشتند که این مهم را میتوان ناشی و متأثر از عدم شناخت مناسب ساختار سیاسی و نظامی و اندیشههای سران رژیم دانست. از سوی دیگر همانگونه که بیان کردیم بسیاری از سیاستها و رفتارهای امنیتی آنها نیز با بسیاری از مکاتب و سازههای موجود متفاوت است.
در طول تاریخ این رژیم، برتری نظامی همیشه بهعنوان یک اصل برای حفظ موجودیت مطرح بوده است، لذا اگر در آینده قرار است صلحی رخ دهد و یا هر شرایط دیگری به وجود آید، این رکن باید همچنان بهعنوان یک اصل رعایت گردد چراکه موجودیت آنها به این مهم بستگی مطلق دارد. با توجه به اینکه اعماق آسیبپذیر راهبردی اسرائیل در طول سالیان اخیر و بهویژه ماههای گذشته بیشتر نمایان شده است، لذا سران و مسئولین رژیم برای حفظ موجودیت و بقای خود نیاز به ایجاد مؤلفههای جدید و متفاوتی نسبت به گذشته برای بازدارندگی راهبردی در همه ابعاد و زمینهها دارند. از سوی دیگر محور مقاومت نیز پس از درگیریهای مختلف با رژیم و کسب تجربیات زیاد، دچار تحولات و تغییرات جدی در ژئوپلیتیک و دکترینهای تقابلی در راستای توازن راهبردی شده است. این اصل غیرقابلانکار است که پس از رویاروییهای مختلف بهویژه اکتبر 2023، محور مقاومت ازنظر رویکردی در حوزه آفندی و پدافندی دچار تغییرات اساسی شده و بههیچعنوان دیگر خود را تابع ترتیبات امنیتی تحمیلی از سوی رژیم و یا کشورهای فرامنطقه مانند آمریکا نمیدانند.
با توجه به کسب تجربه نبرد نامتعارف و تغییر مفهوم نظامی مبتنی بر فرسایش و دفاع و جایگزینی آن با یک راهبرد تهاجمی پیشگیرانه، شاهد تغییر مفاهیم و رویکردها در معادلات بازدارندگی مقابل رژیم هستیم. نکته دیگری که باید موردتوجه قرار گیرد این است که اسرائیل در محیط عملیاتی جنگ نیابتی ترسیم و تحمیلشده توسط محور مقاومت دچار خطا و سردرگمی شده چراکه نقاط ضعف و قوت خود را در تمامی ابعاد در برابر بازیگرانی نمایان و نشان داده که از لحاظ ساختاری در اندازه و قواره کلاسیک خود نمیداند ولی درعینحال برای حفظ بقاء و امنیت بالاجبار به اینسو روی آورده است. این نکته میتواند بسیار مورداستفاده از ایران و سایر بازیگران مخالف رژیم قرار گیرد و بهنوعی بهترین فرصت برای محور مقاومت جهت بازتعریف و بازسازی دکترینها و توان سختافزاری میباشد.
در یک جمعبندی میتوان عنوان کرد که ماهیت چالشهای رژیم در سطح ساختار و مفهوم امنیت به شکل اساسی دچار تغییرات اساسی و شگرفی شده است و این هم به این دلیل است که سطح، ماهیت و ساختارمنازعات و درگیریها از یک نقطه محدود به نقاط بسیار و از یک بعد به چند بعد و از یک سطح به چند سطح تغییر کرده است و بهنوعی سطح شناوری تهدیدات بسیار بالا رفته است. آنچه مشخص است محور مقاومت در طول زمان دچار پختگی و حرکت به سمت رویکرد منطقی و عقلانی و رژیم صهیونیستی نیز دچار زوال و ناتوانی گردیده است و همین امر سبب شده سطح تقابل به یک توازن ملموسی برسد. این توازن میتواند در درگیریهای آتی برای رژیم هزینهبردار باشد چراکه ابتکار عمل، دیگر از سوی آنان محقق نمیشود و حتی ممکن است سطح منازعات و بازیگران به خارج از مرزهای متعارف و ساختارها کشیده شود.