دکتر شعیب بهمن
موسسه مطالعات جهان معاصر
رویدادهای قوی سیاه، بهعنوان پدیدههایی نادر، غیرقابلپیشبینی و با تأثیرات عمیق، و اصل عدم قطعیت هایزنبرگ، که محدودیتهای ذاتی در اندازهگیری دقیق متغیرهای مزدوج مانند موقعیت و تکانه را در مکانیک کوانتومی بیان میکند، در نگاه اول ممکن است بیارتباط به نظر برسند. با این حال، هر دو مفهوم به جنبههای بنیادین ناشناختهها و محدودیتهای پیشبینی در سیستمهای پیچیده اشاره دارند.
رویدادهای قوی سیاه، که توسط نسیم نیکلاس طالب معرفی شدند، به وقایعی اشاره دارند که به دلیل نادر بودن، تأثیرات شدید و قابلیت توضیحپذیری پس از وقوع، خارج از چارچوبهای پیشبینی معمول قرار دارند. این رویدادها به دلیل قرار گرفتن خارج از محدوده انتظارات معمول، توانایی تغییر بنیادین در دیدگاهها و سیستمهای فکری را دارند. برای مثال، ظهور ناگهانی اینترنت بهعنوان یک رویداد قوی سیاه مثبت، جهان را متحول کرد، در حالی که بحران مالی 2007-2008 نمونهای از یک قوی سیاه منفی است که تأثیرات گستردهای بر بازارهای مالی جهانی گذاشت. این رویدادها نشاندهنده شکنندگی سیستمهای فکری هستند که بر فرضیات ثابت استوارند و یادآوری میکنند که ناشناختهها اغلب از شناختهها مهمترند. از سوی دیگر اصل عدم قطعیت هایزنبرگ، که در سال ۱۹۲۷ توسط ورنر هایزنبرگ مطرح شد، بیان میکند که نمیتوان موقعیت و تکانه یک ذره را بهطور دقیق و همزمان اندازهگیری کرد، و این محدودیت از دوگانگی موج-ذره در مکانیک کوانتومی ناشی میشود.
هر دو مفهوم به محدودیتهای ذاتی در پیشبینی و درک کامل سیستمها اشاره دارند، اما در مقیاسها و زمینههای متفاوتی عمل میکنند: قوی سیاه در سطح کلان (اجتماعی، اقتصادی) و اصل عدم قطعیت در سطح میکروسکوپی (کوانتومی).
هر دو مفهوم، قوی سیاه و اصل عدم قطعیت، به محدودیتهای بنیادین دانش بشری اشاره دارند. اصل عدم قطعیت نشان میدهد که در سطح کوانتومی، جهان بهطور ذاتی غیرقطعی است و برخی ویژگیها اساساً غیرقابلپیشبینی هستند. بهطور مشابه، رویدادهای قوی سیاه نشاندهنده ناتوانی انسان در پیشبینی پدیدههای کلان به دلیل پیچیدگی سیستمها و محدودیتهای شناختی است.
از منظر فلسفی، قوی سیاه به سوگیری تأییدی و تمایل انسان به تکیه بر تجربیات گذشته برای پیشبینی آینده اشاره دارد، در حالی که اصل عدم قطعیت نشان میدهد که حتی در سطح بنیادی طبیعت، اطلاعات کامل غیرقابلدسترس است. این دو مفهوم یادآوری میکنند که فرضیات انسانی درباره جهان ممکن است با یک مشاهده یا رویداد غیرمنتظره نقض شوند؛ مانند کشف قوهای سیاه در استرالیا که باور به سفید بودن همه قوها را باطل کرد.
از منظر شناختی، رویدادهای قوی سیاه و اصل عدم قطعیت، هر دو به محدودیتهای ادراک و مدلسازی انسان اشاره دارند. طالب استدلال میکند که انسانها به دلیل سوگیری تأییدی، شواهد متناقض با باورهای خود را نادیده میگیرند، که منجر به غافلگیری توسط رویدادهای قوی سیاه میشود. بهطور مشابه، اصل عدم قطعیت نشان میدهد که تلاش برای اندازهگیری دقیق یک متغیر (مانند موقعیت) باعث اختلال در متغیر دیگر (مانند تکانه) میشود، که این محدودیت ذاتی در فرآیند مشاهده است. به این ترتیب هر دو مفهوم نشاندهنده شکنندگی مدلهای پیشبینی هستند؛ چه در سطح کوانتومی و چه در سطح کلان سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و…
از منظر ریاضیات، اصل عدم قطعیت نشاندهنده یک محدودیت ذاتی در دقت اندازهگیری است. در مقابل، رویدادهای قوی سیاه در چارچوبهای آماری بهعنوان نقاط پرت در نظر گرفته میشوند که در مدلهای معمولی نادیده گرفته میشوند. طالب استدلال میکند که این مدلهای آماری به اشتباه فرض میکنند که رویدادهای نادر ناچیز هستند، در حالی که این نقاط پرت تأثیرات عظیمی دارند. در هر دو مورد، مدلهای ریاضی برای توصیف واقعیت کافی نیستند، زیرا یا محدودیتهای ذاتی (مانند عدم قطعیت کوانتومی) یا پیچیدگیهای سیستمهای کلان (مانند قوی سیاه) را نادیده میگیرند.
در زمینه مدیریت ریسک، هر دو مفهوم بر اهمیت آمادگی برای ناشناختهها تأکید دارند. برای رویدادهای قوی سیاه، بازیگران باید با استفاده از تکنیکهایی مانند برنامهریزی سناریومحور، تابآوری خود را افزایش دهند. بهطور مشابه، در فیزیک کوانتومی، اصل عدم قطعیت محدودیتهایی را برای فهم آینده ایجاد میکند، که نیازمند طراحیهای خلاقانه برای مدیریت این عدم قطعیتهاست. هر دو مفهوم بازیگران را به پذیرش انعطافپذیری و تمرکز بر ناشناختهها به جای تکیه صرف بر دادههای شناختهشده تشویق میکنند.
در مجموع با وجود آنکه رویدادهای قوی سیاه و اصل عدم قطعیت، در زمینههای متفاوتی (کلان اجتماعی-اقتصادی و میکروسکوپی کوانتومی) عمل میکنند، اما هر دو به محدودیتهای ذاتی در پیشبینی و درک کامل سیستمهای پیچیده اشاره دارند. هر دو مفهوم انسان را وادار میکنند تا در جهان کوانتومی، فروتنی معرفتی را بپذیرید و به ناشناختهها بهعنوان بخشی جداییناپذیر از واقعیت احترام بگذارد. همچنین هر دو بر اهمیت تابآوری و آمادگی برای غیرمنتظرهها تأکید دارند و نشان میدهند که بازیگران باید با انعطافپذیری و پیشبینی ریسکهای غیرمنتظره، به مدیریت پیچیدگیهای ژئوپلیتیکی و امنیتی بپردازند.