محمد سایوتی منصور
پژوهشگر مؤسسه بینالمللی مطالعات اسلامی پیشرفته مالزی
در یک تشدید چشمگیر، ایالات متحده رسماً به اسرائیل پیوسته و حملات نظامی مستقیمی را علیه ایران آغاز کرده است، که سایتهای کلیدی هستهای در فوردو، اصفهان و نطنز را هدف قرار دادهاند. این اعلامیه، که توسط ترامپ تنها چند روز پس از ادعای وی مبنی بر تصمیمگیری «طی دو هفته» منتشر شد، نقطه عطفی تعیینکننده در مسیر منطقه را رقم زده است. این حمله مشترک تأیید میکند آنچه بسیاری از مدتها پیش از آن بیم داشتند: تلاشی هماهنگ برای فلج کردن ایران و تثبیت جایگاه اسرائیل بهعنوان هژمون بلامنازع منطقه. برای درک اهمیت این لحظه، باید به یاد آورد که دیدگاه استراتژیک اسرائیل تا چه حد عمیقاً تحت تأثیر حس دیرینه آسیبپذیری منطقهای شکل گرفته است.
هنری کیسینجر زمانی به طعنه گفت: «اسرائیل سیاست خارجی ندارد، تنها سیاست داخلی دارد.» اما اسرائیلیها همواره به شدت از شکنندگی ژئوپلیتیکی خود آگاه بودهاند. از سال ۱۹۴۸، اسرائیل بر بقا متمرکز بوده و در محاصره همسایگان عرب متخاصم قرار داشته است. این امر به دکترین اولیه «پیرامونی» منجر شد: استراتژیای برای همسویی با کشورهای غیرعرب حاشیهای مانند ترکیه و ایران دوره شاهنشاهی، برای خنثی کردن حلقه عربی اطراف اسرائیل.
انقلاب ۱۹۷۹ ایران این دکترین را درهم شکست. جمهوری اسلامی جدید به حامی اصلی نیروهای مقاومت ضداسرائیلی تبدیل شد. بهطور پارادوکسیکال، این اتفاق درست زمانی رخ داد که اسرائیل از طریق توافقهای صلح، تهدیدات مصر، اردن و سوریه را خنثی کرده بود. اکنون، در حالی که اسرائیل با همسایگان عرب نزدیک خود در صلح نسبی به سر میبرد، با حلقهای بیرونی از خصومت مواجه است – بهویژه از سوی ایران و گاه ترکیه.
در پاسخ، اسرائیل به دکترین «پیرامونی معکوس» روی آورد و با کشورهای عربی برای منزوی کردن ایران ارتباط برقرار کرد. توافقهای ابراهیم، عادیسازی روابط با امارات متحده عربی، بحرین، مراکش و سودان، در مرکز این تغییر قرار داشتند. اما پس از ۷ اکتبر، این توهم فروپاشید. خشم عمومی از وضعیت غزه، مذاکرات عادیسازی، بهویژه با عربستان سعودی، را متوقف کرد. برای بسیاری در منطقه، اکنون اسرائیل حتی بیش از ایران بهعنوان تهدید بزرگتر دیده میشود. در مارس ۲۰۲۳، ریاض حتی توافقی برای آشتی با ایران با میانجیگری چین امضا کرد. سپر استراتژیک اسرائیل از بین رفته بود.
با فروپاشی تعادل منطقهای، اسرائیل چارهای جز رویارویی مستقیم با ایران نداشت. و زمانبندی ایدهآل بود. پدافند هوایی ایران در اثر حملات سال گذشته اسرائیل تضعیف شده بود. محور مقاومت ایران بیش از حد گسترده شده بود. روسیه به دلیل درگیریهای خود قادر به کمک نبود. در حالی که ایران، متمرکز بر دیپلماسی هستهای، غافلگیر شد. همه راهها به تهران منتهی میشد. هدف روشن بود: فلج کردن قاطعانه ایران و تنها قدرت برتر منطقه شدن. اسرائیل چنان برای این فرصت ناامید بود که حتی تابوی دیرینهای را شکست و ایالات متحده را به اقدام نظامی مستقیم، ابتدا در یمن علیه حوثیها و اکنون مستقیماً علیه ایران، سوق داد.
اما خاورمیانه مدتهاست در برابر سلطه یک قدرت واحد مقاومت کرده است. هنگامی که ناسیونالیسم عربی در دهه ۱۹۵۰ شتاب گرفت، با ائتلافی از ایران، اسرائیل و ترکیه مقابله شد. در مراحل اولیه جنگ ایران و عراق، هنگامی که صدام حسین عراق را بهعنوان رهبر جهان عرب معرفی کرد، اسرائیل حتی بهطور مخفیانه به ایران انقلابی کمک کرد. بعدها، با افزایش نفوذ ایران، اسرائیل با قدرتهای عربی برای مهار آن همسو شد. اکنون که خود اسرائیل به دنبال برتری منطقهای است، منطقی است که کشورهای عربی به ایران و ترکیه نزدیکتر شوند تا تعادل را بازگردانند.
این تغییر بهویژه در رویکرد کشورهای خلیج فارس به ایران مشهود است. نگرش آنها نسبت به دیپلماسی هستهای بهطور قابلتوجهی تکامل یافته است. یک دهه پیش، زمانی که تهران توافق هستهای ۲۰۱۵ را امضا کرد، کشورهای خلیج فارس در کنار اسرائیل به شدت با آن مخالفت کردند. اما امروز، آنها مذاکرات هستهای جدید ایالات متحده و ایران را برای حفظ تعادل منطقهای ضروری میدانند. تمرکز از رویارویی به کاهش تنش، تجارت و ثبات بلندمدت تغییر کرده است.
ارتباط کشورهای عربی با ایران حتی با تشدید کارزار نظامی اسرائیل علیه ایران شتاب گرفته است. یک ماه پس از اولین رویارویی مستقیم اسرائیل و ایران در آوریل ۲۰۲۴، رهبران سعودی، قطری و اماراتی در مراسم تشییع جنازه رئیسجمهور رئیسی شرکت کردند. وزیر امور خارجه ایران اندکی پس از آن به ریاض سفر کرد و هر دو کشور اولین تمرینات مشترک دریایی خود را برگزار کردند. بحرین، که مدتها منتقد ایران بود، شروع به بهبود روابط کرده است.
بنابراین، پس از آخرین حملات اسرائیل به ایران، محکومیت منطقهای سریع و هماهنگ بود. ریاض این حمله را «نفرتانگیز» و علیه «جمهوری اسلامی برادر» توصیف کرد. سرزنشهای مشابهی از قطر، امارات، عمان و ترکیه مطرح شد. امروز، اسرائیل – نه ایران – بهعنوان منبع اصلی بیثباتی منطقهای دیده میشود.
چشمانداز ظهور اسرائیل بهعنوان هژمون منطقهای – قدرتی واحد چنان مسلط که دیگر با تهدیدات امنیتی جدی از سوی همسایگانش مواجه نباشد – باید منطقه را به شدت نگران کند. اسرائیل هرگز تمایلی به خویشتنداری، که از یک هژمون خیرخواه انتظار میرود، نشان نداده است. بهویژه، همسایگانش بهخوبی میدانند که اسرائیل هرگز مرزهای نهایی خود را تعریف نکرده است. در اسرائیلی هژمونیک که بهطور فزایندهای توسط افراطگرایان راستگرا با برنامه اسرائیل بزرگتر شکل میگیرد، هیچکس نمیتواند بگوید مرزها بعدی کجا خواهند بود.
خوشبختانه، اسرائیل هنوز به این مرحله نرسیده است. وابستگیاش به قدرت نظامی ایالات متحده این را نشان میدهد. در آخرین حملات، ایالات متحده شش بمب سنگرشکن بر تأسیسات مستحکم فوردو انداخت و ۳۰ موشک تاماهاک به دیگر سایتهای هستهای کلیدی شلیک کرد. گستره کامل خسارات هنوز نامشخص است. ایران ادعا میکند تنها بخشی از فوردو آسیب دیده و قابل بازسازی است، در حالی که ترامپ مدعی است تمامی تأسیسات هستهای اصلی ایران نابود شدهاند. مه جنگ ممکن است نتیجه را مبهم کند، اما منطقه هنوز فرصتی برای جلوگیری از صعود کامل اسرائیل به سلطه هژمونیک دارد.
کشورهای عربی و منطقهای باید سریعاً برای جلوگیری از تشدید بیشتر اقدام کنند:
نخست، آنها باید بهوضوح به واشنگتن اعلام کنند که ذینفعان مستقیم این درگیری هستند. حمله ایالات متحده به ایران در خاک آمریکا رخ نداد، بلکه در خاک آنها بود. اگر ایران تلافی کند، بیش از ۴۰,۰۰۰ سرباز آمریکایی مستقر در منطقه اهداف فوری خواهند بود – و آتش متقابل مستقیماً در قلمرو عربی فرود خواهد آمد. بنابراین، از این پس، تمامی اقدامات ایالات متحده باید به سمت کاهش تنش هدایت شود.
دوم، کشورهای منطقهای باید واشنگتن را به ازسرگیری مسیرهای دیپلماتیک با ایران و عدم ترک آنها ترغیب کنند. این امر نیازمند انعطافپذیری بیشتر در مذاکرات است، نه مطالبات سختگیرانه یا تلاش برای فشار بر تهران. یک کنسرسیوم هستهای منطقهای، که بهطور مشترک توسط عربستان سعودی و امارات نظارت شود، زمانی غیرقابلتصور بود، اما اکنون مسیری عملی است. عربستان سعودی جاهطلبیهای هستهای خود را به تهدید درکشده از ایران مرتبط کرده است. وارد کردن ریاض به حوزه دیپلماتیک میتواند به حل هر دو موضوع کمک کند.
در نهایت، کشورهای خلیج فارس باید با زبانی که ترامپ بهتر میفهمد با او صحبت کنند: اقتصاد معاملهگرانه. جنگ منطقهای که ترامپ اکنون خاورمیانه را به آن میکشاند، پس از حمله ایالات متحده به ایران، دو تریلیون دلار تجارت، معاملات و تعهدات سرمایهگذاری که او ماه گذشته در سفر موفق خود به خلیج فارس به دست آورد، از بین خواهد برد. تهران برای جنگ فرسایشی آماده است. خلیج فارس نیست. واشنگتن هم نیست.















