دکتر شعیب بهمن
در ریاضیات محض، جمع دو واحد با دو واحد دیگر همواره برابر با چهار است؛ قاعدهای ثابت، شفاف و بیاستثنا. اما در عرصه حکمرانی و برنامهریزی استراتژیک، همین عمل سادهٔ جمع میتواند به نتایج کاملاً متفاوتی منجر شود. اعداد در سیاست و مدیریت عمومی خنثی نیستند؛ هر واحد عددی تحت تأثیر متغیرهای متعددی چون زمینهٔ تاریخی، ساختارهای فرهنگی، منافع ملی، روابط بینالملل، سطح اعتماد عمومی و محدودیتهای زمانی قرار دارد. نادیده گرفتن این متغیرها و اتکای صرف به محاسبات خطی، یکی از مهمترین عوامل بروز ناکارآمدی در نظام حکمرانی ایران طی دهههای اخیر بوده است.
یکی از آسیبهای ساختاری نظام تصمیمگیری در ایران، حضور گستردهٔ فارغالتحصیلان رشتههای مهندسی در مناصب کلیدی است. مهندسی ذاتاً بر حل مسائل معین با ورودیها و خروجیهای قابل پیشبینی متمرکز است. این رویکرد در پروژههای فنی کارآمد است، اما در ادارهٔ امور کشور که با پیچیدگیهای چندلایه و ابهام ساختاریافته همراه است، غالباً به نتایج نامطلوب میانجامد. مدیری که از تفکر استراتژیک بیبهره است، مسائل پیچیده را به محاسبات عددی تقلیل میدهد و از درک پویاییهای بلندمدت و تعاملات غیرخطی غافل میماند.
در علوم استراتژیک، اصل همافزایی و تقابل غیرخطی حاکم است: یک بهعلاوهٔ یک هرگز لزوماً برابر با دو نیست. این پدیده میتواند به همافزایی (۱ + ۱ = ۱۱)، خنثیسازی (۱ + ۱ = ۰) یا حتی تضعیف شدید (۱ + ۱ = −۱۰) منجر شود.
بخش قابلتوجهی از ناترازیهای کنونی ایران در حوزههای انرژی، آب، بودجه، ارز، صندوقهای بازنشستگی و محیط زیست، ریشه در فقدان آشنایی مدیران ارشد با اصول برنامهریزی و مدیریت استراتژیک دارد. مدیریت استراتژیک نه صرفاً رتق و فتق امور روزمره با منابع فراوان، بلکه هنر پیشبرد بهینهٔ اهداف ملی با منابع محدود است. این رویکرد نیازمند توانایی تحلیل سناریوهای متعدد، پذیرش ابهام، اولویتبندی بلندمدت و تغییر صورت مسئله در صورت لزوم است.
در حالی که ذهن مهندسیمحور به دنبال راهحلهای قطعی و گزارشهای پیشرفت کوتاهمدت است، تفکر استراتژیک بر مدیریت عدم قطعیت، عقبنشینی تاکتیکی سنجیده و سرمایهگذاری در ظرفیتهایی تمرکز دارد که اثرات آنها سالها بعد آشکار میشود. تداوم پارادایم مهندسیمحور در حکمرانی، به انباشت پروژههای نیمهتمام، هدررفت منابع و تعمیق ناترازیها انجامیده است.
تا زمانی که مناصب کلیدی تصمیمگیری به افرادی سپرده شود که قاعدهٔ «۲ + ۲ = ۴» را تنها قانون معتبر میدانند و از امکان «۱ + ۱ = ۱۱» غافل هستند، چالشهای ساختاری کشور تداوم خواهد یافت. حکمرانی کارآمد ایران نیازمند گذار از پارادایم مهندسی به پارادایم استراتژیک است؛ پارادایمی که در آن بهترین پاسخ به یک مسئلهٔ پیچیده، گاه تغییر صورت مسئله، گاه صبر استراتژیک و گاه ایجاد همافزایی میان سیاستهای بهظاهر متعارض است.
تنها با نهادینه شدن تفکر استراتژیک در سطوح عالی مدیریت کشور میتوان ناترازیهای موجود را کاهش داد و مسیر توسعهٔ پایدار را هموار ساخت.















